دیشب خواب درستی نداشتم از 1:30 بامداد تا 4 و خورده ای صبح که بیخواب شدم بالاخره خوابم برد
در عالم رویا جعبه در دستم بود و از مکانی آشنا گذر میکردم، شخصی از منزل خارج شد و به سمتم می آمد. نزدیکتر که شد شناختمش: برادرش بود ، با اینکه تابحال نه من و نهخ او مرا از نزدیک ندیده بود، مرا شناخت و با فاصله ای از من ایستاد و به من زل زده بود. جعبه را که دید پرسید چرا جعبه خالیه؟ و من جواب دادم که همیشه پر بود و ازین مکان رد میشدم اما حالا خالیست. بعد چند لحظه از من پرسید که بنا به درخواست شرکتشان میخواهد که حقوق دریافتی آشنایانش را اعلام کند ، و گفت دریافتی ات چقدر است؟ گفتم حدود 3500 تا 4 میلیون. کمی جا خورد و انگار اولین بار بود که به این موضوع پی برده باشد. رفت توی فکر و نیمنگاهی به من میکردو نیم نگاهی به زمین و آسمان تکیه زده بون به دیوار. و من هم از خواب بیدار شدم، صدای قرآن بود و صدای اذان صبح
درباره این سایت